اکثر افرادی که شاد نیستند، مهارتی در شمارش موهبت های زندگی ندارند، امّا می توانند با سرعت مشکلات و نگرانی ها را بشمارند. فهرست کردن مشکلات، رنج ها و غم ها هنر نیست. کیست که در زندگانی مشکل و رنجی نداشته باشد البته بی خیالی و بی فکری هم ناپسند است و تدبیر، آینده نگری و دور اندیشی، مطلوب می باشد.
امّا این کجا و تهیه لیستی از غصه ها، ناکامی ها و کاستی ها و ارائه آن به این و آن و غمنامه سرودن و رنجنامه نوشتن و خواندن آنها کجا؟! بعضی پیوسته کمبودها و ضعف های خود را مطرح می کنند و برخی دایما چیزی به نام «افسردگی، بی حوصلگی و ناامیدی» را به خود تلقین می کنند.
اینکه کسی خود را دارای مشکلاتی همچون «اضطراب، نگرانی، ضعف اعصاب، نداشتن روحیه» و.. . معرفی یا وانمود کند، هیچ مایه افتخار نیست. ناامیدی و اضطراب، یک بیماری روحی است. افسردگی و پوچگرایی، یک آفت و عیب است.
اینکه دیگر پُز دادن ندارد کسی با قیافه گرفتن و با ادای متجدد بودن، بگوید: بنده ناراحتی اعصاب دارم، روحم افسرده است، اصلًا زندگی برایم بی معنا شده است، حوصله با مردم جوشیدن را ندارم، به پوچی رسیده ام، نمی توانم تصمیم بگیرم و.. .
پس اراده، همّت، قدرت انتخاب و نیروی جنگیدن با مشکلات و روحیه امیدواری در اوج سختی ها و بن بست هاست کجا رفته است؟ چرا هدفداری، نشاط و امیدواری به خود تلقین نمی کنید؟ چرا غمنامه می خوانید.[1]
مردی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت! مرا موعظه کن. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر خدای تبارک و تعالی عهده دار روزی است، پس برای چه غم روزی را می خوری؟ و اگر روزی قسمت شده است، چرا باید حرص ورزید؟ و اگر حساب حقّ است، جمع کردن مال چه فایده ای دارد؟ و اگر عوض آنچه در راه خدا داده می شود حق است، بخل ورزیدن برای چیست؟ و اگر کیفری از آتش هست، گناه چه معنا دارد؟ و اگر مرگ حقّ است، شادی یعنی چه؟ و اگر نمایان بودن کارها بر خداوند متعال حقّ است، حیله و مکر برای چیست؟ و اگر گذشتن از صراط، حقّ است، به خود بالیدن برای چیست؟ و اگر همه چیزها به قضا و قدر الهی است، اندوه برای چیست؟ و اگر دنیا فانی است، دلبستگی به آن برای چیست؟
پی نوشت
[1] . از همدلى تا همراهى، ج 3 ص 20.
منبع: غم و شادی در سیره معصومین علیهم السلام، صفحه 256.