مثل در لغت به معنی مانند و شبیه است. این کلمه عربی است و ریشه آن از ماده مُثول به معنی شبیه بودن چیزی به چیز دیگر است[1] و به معنی مانند، شبیه، برهان و دلیل، مطلق سخن، پند و عبرت و نشانه و علامت است، اما در اصطلاح خاص ادبی نوع خاصی است که در فارسی معادل داستان بهکار میرود.[2] و "حِکم" جمع حکمت است، از دستهی ادب و غُرر و دُرر و لطائف نُکت و بذلهها.[3]
امثال و حکم چیست؟
امثال و حکم را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1.امثال
2.ضرب المثل
3.تمثیلات
1.امثال: امثال آن قسمت از حکایات کوچک اخلاقی است که به عربی "مَثَل" و به زبان لاتین "فابل" و به فارسی داستان گویند. این رشته از ادبیات بسیار گسترده است و در تمام زبانها و فرهنگها هدفش ارشاد مردم است و بیشتر، قهرمانان این داستانها حیوانات و نباتات هستند. گاهی این داستانها از زبانهای دیگر ترجمه و تلخیص شدهاند؛ مانند کلیله و دمنه که مشتمل بر داستانهای اخلاقی از زبان حیوانات است.
نشنیدهای که زیر چناری، کدو بنی
بر رست و بر دوید بر او بر روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای؟
گفتا چنار، سال مرا بیشتر ز سیست
خندید پس کدو که من از تو به بیست روز
برتر شدم بگوی که این کاهلی ز چیست
او را چنار گفت که امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که مرد و نامرد کیست؟
ناصر خسرو علوی
2.ضرب المثل: ضرب المثل یک جمله ی کوتاه به نظم و یا به نثر است که گاهی دربردارنده پند و دستور اخلاقی و اجتماعی است که با وجود کوتاهی لفظ و سادگی و روانی، شنونده را در افکار عمیق فرو میبرد:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
سعدی
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است
حافظ
در قرآن کریم و احادیث نیز اینگونه ضرب المثلها به کار رفته است، مثلا در این حدیث از پیامبر:«من حفر بئرا لاخیه وقع فیه» که مضمون آن به این صورت در ادبیات فارسی درآمده است:
چَه مکَن که خود افتی
بدمکن که بد افتی[4]
3.تمثیلات: تمثیلات و امثال تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند تنها در امثال، گوینده به حیوانات و نباتات و حتی جمادات شخصیت انسانی میدهد؛ ولی در تمثیل موضوع سخن انسانها هستند و گوینده از انسانها مثال میآورد؛ بنابراین تمثیل، حکایتی است حقیقی و قابل وقوع. تمثیلات نیز میتواند از قومی به قوم دیگر برود و زبان به زبان منتقل شود.[5]
منشا داستانهای امثال
یکی از مظاهر فرهنگ و تمدن و ادبیات هر کشور امثال و حکم و کلمات قصار و پر مغزی میباشد که از دهان بزرگان علم و ادب و یا مردم عامی آن دیار تراوش کرده است. در زبان فارسی بیش از هر زبان زنده ی دنیا مثل و حکمت است که هر کدام دارای یک جهان ذوق و اندیشه و حلاوت و حسن تعبیر در ادای مقصود آن میباشد، به کار رفته است. ارسطو هزاران سال پیش از این، معتقد بوده است که امثال و حکم در حُکم خوشه های حکمت باستانی میباشد که در پرتو ایجاز، درستی و صواب از خطر نابودی در امان مانده است.[6]
یک ویژگی داستانهای امثال آن است که این داستانها بازمانده از سده های پیشین است و به شخص خاص و افراد معینی تعلق دارند، گاه چنین است که داستانی با حوادث زندگی شخصی سرشناس مطابق میآید و با نام آن شخص تاریخی مشهور میشود و در حقیقت به سبب آن مَثل نام آن بزرگ نیز پیوسته در یادها و برسر زبانها میماند. برای نمونه این مثل: خودم به جا، خرم به جا؛ که در یک ماخذ به نام خواجه نصیرالدین طوسی و در جای دیگر به سعدی نسبت میدهند. برخی محققان کوشیده اند برای برخی داستانهای مثل، ریشه های تاریخی و زمان معین بیابند، گرچه این کار تنها ابعادی از موضوع را روشن میکند و تعدد روایات و انسانها و پراکندگی جغرافیایی آنها را نشان میدهد اما به طور قطع نمیتواند تاریخ دقیق و زمان ساخت آن را معلوم کند. این قضیه این نکته را نشان میدهد که برخی از داستانها را مردم ساخته اند و بعدها در ادبیات رسمی راه یافته است. مثلا "انجوی شیرازی" روایتی از این مثل را از مردم "جَهَق" قمصر کاشان نقل میکند که:«به شتر گفتند از کجا میآیی؟گفت: از حمام، گفتند از پاشنه پایت پیداست»؛ و مولوی این داستان را به این گونه نقل میکند:
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا میآیی ای فرخنده پی
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت پیداست از زانوی تو[7]
اما زرینکوب عقیده ای غیر از این دارد. او معتقد است مردم از عهده ی خلق ابداع برنمیآیند و این هنرمندان و شاعران بینام و نشان و خوش قریحه اند که به زبان عامه ی مردم سخن میگویند و به شیوه ی آنها میاندیشند و افسانه ها و اندرزها و حکمتهای آنان بر زبانها میافتد. در هر صورت این امثال و حکمتهایشان در طی دوران و در میان افراد و قومها به زیبایی و ارتقا هنری رسیده اند، در هر صورت ضرورتها و نیازهای مردم آفریننده های آنهاست که صدها سال سینه به سینه به دست ما رسیده است[8].
امثال در نظم و نثر
امثال، بیشتر در مایه های شعری و به صورت مصرعی از بیت یا دوبیتی و به صورت مصداق و مضمون در غزل و قصیده آورده شده است. ترانه، رباعی و غزل به ویژه با حالات عارفانه خود، ضرب المثل را بهتر پذیرا میشوند؛ امثالی چون:
"رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون"، "تهی پای رفتن به از کفش تنگ"، "از کوزه همان برون تراود که دروست"، "آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت" و "حیف از طلا که خرج مطلّا کند کسی".
و در مایه های نثر: "تا تنور گرم است نان را بچسبان"، "این همه چمچه زدی پس حلوات کو"، "سر را قمی میشکند تاوانش را کاشی میدهد".[9]
فواید داستانهای امثال و حکم
حکمتهای امثال یا داستانهای امثال که معمولا به صورت روایت و داستان نقل شده است آیینه ی زندگی و اخلاق عمومی است همچنان که مثلها مثل آیینه ی تمام نمای زندگی و حیات مادی و معنوی سازندگان آنهاست. داستانهای امثال نیز چنین است. در قالب یک داستان ساده ی مثلی، افکار بلند و جذابی را میبینیم که حتی با آثار بهترین نویسندگان و شاعران به لحاظ انتقال پیامهای ارزشی و اخلاقی و اجتماعی برابری میکند و شاید دلنشین تر از آن هستند زیرا از دل همین مردم ساده دل بر زبانشان جاری گشته و لاجرم بر دل مینشیند .
انعکاس فرهنگ، آداب و عادات در تاریخ اجتماعی این داستانها جز آنکه آیینه ی زندگی امروز است انعکاس دهنده ی فرهنگ، عقاید و اندیشه های گذشتگان نیز هست. با مطالعه ی این داستانها میتوانیم از چگونگی اندیشه و تفکر پیشینیان مطلع شویم و اساسی ترین مفاهیم فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و آموزشی را استخراج کنیم تا چنانچه سنتهای پسندیده ای است به آنها تأسی کنیم و اگر نه، از مدار زندگی دور بسازیم.[10]تاریخ اجتماعی نیز از خلال این داستانهای امثال قابل مطالعه است. مثلا داستان این مثل:«اینجا اردستان نیست که به شغاد باج بدهند» داستان حمله ی شغاد، برادر رستم به اردستان است که چون شهر مقاومت میکند به تبعیت این شهر، شهرهای دیگر هم مقاومت کرده و تسلیم نمیشوند اما اردستان بالاخره تسلیم میشود و ساکنان مجبور میشوند به شغاد باج بدهند، ساکنان شهرهای همسایه باخبر میشوند و در مقابل اخاذی شغاد میگویند:«اینجا اردستان نیست که به شغاد باج بدهند».[11]حفظ فرهنگ غنی ایرانی یکی دیگر از فواید امثال است، در واقع انحطاط فرهنگی از زمانی آغاز میشود که نسلها پیوستگی فرهنگی خود را با فرهنگ، هنر و ادب بومی خود بگسلند. ترویج امثال و حکم به ویژه آنهایی که جنبه های تعلیمی و اجتماعی و سازندگی بیشتری دارند در حکم میراثهای معنوی یک ملّت و مرام و فرهنگ، غنای آنرا تضمین میکند. فواید امثال و حکم به همین جا ختم نمیشود اما گفتن همه ی آنها نیز در این فرصت نمیگنجد. از دیگر فواید امثال به طور خلاصه ساده کردن مباحث سنگین برای اذهان عامه، چنانچه مولوی بیشترین استفاده را از این داستانها برده است و یا استفاده از داستانهای تمثیلی در جهت توجیه و تقریر مدعای خود از مواردی است که جای تأمل دارد.[12]
جمع آوری و تدوین کتابهای امثال وحکم
اولین کتابهایی که به طور مدوّن و یکجا داستان برخی مثلها در آنها آورده شده است، دو کتاب "جامع التمثیل" و "مجمع التمثیل" نوشته ی "محمدعلی هبلهرودی" است. هبلهرودی از دانشمندان ایرانی است که در هند میزیست و برای نخستین بار در 1409ه.ق در حیدرآباد هند اقدام به جمع آوری امثال فارسی کرد که مجمع الامثال دارای 2095مثل رایج روزگار نویسنده است که منشأ داستانی 63مثل قید شده است. از این حیث این کتاب کهن ترین مجموعه امثال و داستانهای امثال است. پس از هبلهرودی کسی که به طور جدی به جمع آوری امثال و داستان های آن پرداخت "امیرقلی امینی" است. کتاب "فرهنگ عوام" او که در سال 1338ش منتشر شد حاوی ده هزار مثل و اصطلاح است. از دیگر کسانی که مبادرت به جمع آوری امثال فارسی کرده اند میتوان به "مرتضویان فارسانی" با کتاب "داستانهای امثال"،"احمد بهمنیار" با کتاب "داستاننامه بهمنیاری" و "احمد شاملو" با کتاب "کوچه" و نیز"علی اکبر دهخدا" با کتاب "امثال وحکم" اشاره کرد.[13]
ویژگیهای داستانهای امثال و حکم
طنز و شوخ طبعی: طنز و شوخ طبعی جانمایه ی تمام امثال و داستان های آن است البته این طنز شدت و ضعف دارد. طنز، دلیل مهم بقای امثال و حکم است. این طنزها را اغلب مردمانی در قالب داستانها میساخته اند که در خفقان و یا جوامع بسته قدرت بیان حقیقت را نداشته اند. از شگردهای طنزآمیز شدن امثال، کودن نمایی، ستایش اغراق آمیز و بازی های لفظی و ریشخند و استهزا است.[14]
تعدد روایات: برای داستانهای امثال گاه دهها روایت وجود دارد. علاوه بر تعدد در داستانها در شخصیتها و قهرمانان داستان نیز تعدد دیده میشود.
سادگی: ویژگی ذاتی داستانهای امثال سادگی شیوه ی بیان آنها است این گونه داستانها از آنجا که برای کودکان و یا طبقات عام نقل میشود و یا ناقلان آنها خود مردم بوده اند از این رو ساده و مناسب ذوق و قریحه ی مردم است، نظیر تمام داستانهایی که در امثال و حکم دهخدا است؛ وی با آگاهی از این ویژگی ذاتی با نثر شیوا و ادبی و فاخر بر شیرینی این امثال افزوده است.[15]
[1] لغتنامه دهخدا، ذیل واژه مثل
[2] ذوالفقاری، حسن؛ داستانهای امثال، تهران، مازیار، 1384، چ اول، ص20.
[3] لغتنامه دهخدا، ذیل واژه حکم
[4] . ذوالفقاری، حسن؛ ، همان، ص7_28.
[5] . برقعی، یحیی؛ کاوشی در امثال و حکم، تهران، فروغی، 1351، ص2_5.
[6] . گلپایگانی، فرج الله؛ گزیده و شرح امثال و حکم دهخدا، تهران، هیرمند، 1376، ج1، ص4و5.
[7] . ذوالفقاری، حسن؛ ، همان، ص17.
[8] . زرین کوب، عبدالحسین؛ یادداشتها و اندیشهها، تهران، اساطیر، 371، ص245.
[9] . دبیرسیاقی، محمد؛ گزیده امثال و حکم دهخدا، تهران، تیراژه، 366، چ4، ص3_5.
[10] . برقعی، یحیی؛ همان، ص7.
[11] . شروانی، زین العابدین؛ بی جا، سنایی، بی تا، ص51.
[12] . زرین کوب، عبدالحسین؛ بحر در کوزه، تهران، علمی، 366، ص166.
[13] . ذوالفقاری، حسن؛ ، همان، ص4_7.
[14]. اخوت، احمد؛ نشانهشناسی مطایبه، تهران، فردا، 371، ص28.
[15]. حلبی، علیاصغر؛ خواندنیهای ادبی فارسی، تهران، زوار، بی تا، ص18.