ظاهراً قرار است با تأکید پدر بر سرپوش گذاشتن بر موضوع و اصرار مادر بر سر درآوردن از ماجرا، دو نوع موضعگیری و مواجهه جامعه در زمینه کودکآزاری مورد تحلیل قرار بگیرد اما اساساً هیچ فرقی بین پدر و مادر نیست و هیچکدام دست به کار مهم و جدی نمیزنند که تفاوت و تمایز دو نوع رویکرد معلوم شود و نحوه چگونگی رفتار و واکنش صحیح در چنین موقعیت مهمی به نمایش درآید. فیلمساز خودش هم نمیداند که آیا میخواهد وضعیت خانوادهای را نشان دهد که به خاطر ماجرای آزار جنسی کودکشان تحت فشار روانی هستند و زندگی عادیشان از هم میپاشد و یا میخواهد روش تربیتی و شکل برخوردهای پدر و مادر در ارتباط با کودکشان را که مبتنی بر ترس و تهدید و آزار اوست، مورد انتقاد قرار دهد. یعنی از یک سو شخصیتها در جستجوی فرد متجاوز به هر کسی شک میکنند و از سوی دیگر خودشان خشونتآمیزترین رفتارها را درباره بچهشان انجام میدهند.
به همین دلیل معضل جدی و هولناک کودکآزاری در جامعه تحت تأثیر بدرفتاریهای پدر و مادر در خانه قرار میگیرد و در نهایت در صحنه مهمانی انگشت اتهام از سوی مظنون به سمت مادر بازمیگردد و فیلمی که میتوانست به ترسها و فوبیاهای دوران کودکی هر یک از ما و تبعات تلخ و ناگوارش در بزرگسالی بپردازد و توجه همه را به معضل مهم کودکآزاری جلب کند، به بیمسئولیتیها و برخوردهای خشونتآمیز پدر و مادر خلاصه میشود و ریشه و منشأ ناامنی بچهها در جامعه به اتاق تاریک در خانهشان تقلیل مییابد و چنین حسی را به وجود میآورد که آن کودک معصوم در کنار خانوادهاش بیشتر در معرض آسیب قرار دارد و بزرگترین خطری که تهدیدش میکند، مادر تحصیلکردهای است که ادیت پیاف گوش میدهد و ادعای سیمون دوبووار بودن دارد اما نمیداند در چنین وضعیت پیچیدهای باید به روانشناس و مشاور مراجعه کند، نه اینکه با شکنجه و آزار از بچهاش اعتراف بگیرد. بنابراین فیلم بیش از اینکه درباره واکاوی کودکآزاری بهعنوان یک نابسامانی اجتماعی باشد، در حال به چالش کشیدن روشهای تربیتی خانوادههاست که هرچند آن هم به تأمل نیاز دارد اما باعث میشود مسئله اصلی فیلم به حاشیه برود و اهمیتش را از دست بدهد و اساساً فیلم به چیز دیگری تبدیل شود.
منبع: هنر آنلاین